تجاوز به حریم شحصی

امشب یکی از دوستام بعد از گذاشتن استوری تو اینستا، باهام حرف زد .ازم پرسید چم شده

این کارش خیلی برام باارزش بود

مقاومت مصالح ۲ ، ۷.۳

دینامیک ماشین و معادلات دیفرانسیل ، مطمئنم میوفتم یا با ۱۰ پاسم

گمونم مشروط شم این ترم

منم که اهل غذا درست کردن نیستم

گمونم تا برگرده چند کیلوکم کنم

چون اونه که تو خونه حواسش به غذا خوردن منه 

هر شب یکی دو صفحه

از خط خطش لذت می برم ، چند بار می خونمشون

فردا شبش که دوباره بر می گردم نگاه کنم که قبلا چی خوندم، دوباره چیزای جدید توش پیدا می کنم

بهتر اینکه یه سری از قسمت هاش توصیفه خودمه

از نگاه و تصاویر و تخیلش راجع به اشیا لذت می برم

خیلی عالیه 

در ادامه ش میگه که چرا از روز خوشش نمیاد

دلیلش عالیه

بعدشم میگه که خورشید تو هوای سنگین بارونی اصلا مسخره نیست برعکس روزهای آفتابی

بهم پیام داده که پروژه م رو تحویل ندادم

گمونم بهتره که پروژه ش رو انجام بدم ولی تنبلیم میاد 

از بس نگه نداشتم که حتی الان اگر بخوام به راننده ی تاکسی ،مسیری رو که هر روز می رم و میامو بگم ، قبلش نیاز به چند ثانیه تمرکز برای به یاد آوردن اسمش دارم .

نمی دونه من کلا همینم

هیچکس نمی دونه من کلا همینم 

دیگه اینستا نوشته هامو نمی ذارم تا حداقل اون منو اینشکلی نبینه

اینجا بیشتر از پیش پست می ذارم